loading...
آهنگ های غمگین
GhamAva بازدید : 273 یکشنبه 26 شهریور 1391 نظرات (2)

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , 3نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70 سالشون بود ,,

ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم , بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم .........

برای دیدن ادامه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید

صفحه ی اول

https://rozup.ir/up/ghamava/Pictures/digar/berozz.gif

درباره ما
بلاگ عاشقانه غم اوا مرجع همه ی اهنگ ها ی غمگین و هرانچه شما انتظار دارید،دل نوشته وداستان های عاشقانه و غمگین،عکس ها و تصاویر بدون لوگو و زیبا و بروز و عاشقانه،اس ام اس و پیامک های طنز ،اس ام اس های عاشقانه
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 582
  • کل نظرات : 316
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 3351
  • آی پی امروز : 98
  • آی پی دیروز : 163
  • بازدید امروز : 128
  • باردید دیروز : 614
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 2,065
  • بازدید ماه : 1,627
  • بازدید سال : 43,769
  • بازدید کلی : 2,403,263