نگفتی خسته ای از من نگفتی که داری میری
فقط دیدم به جای من داری تصمیم می گیری
سپردی من رو دست کی به دیوارای این خونه
من و این قرص خوابی که واسم لالایی میخونه
هنوز هرجای این خونه واسم خاطره می سازه
نگاهم سمت چی باشه منو یاد تو نندازه
نگفتی خسته ای از من نگفتی که داری میری
فقط دیدم به جای من داری تصمیم می گیری
سپردی من رو دست کی به دیوارای این خونه
من و این قرص خوابی که واسم لالایی میخونه
هنوز هرجای این خونه واسم خاطره می سازه
نگاهم سمت چی باشه منو یاد تو نندازه
من تو نبودت جز اشک و حسرت جز گریه کردن کاری ندارم
بی تو نمیشه ، بی تو نمیخوام حتی یه روزم دووم بیارم
بی تو چجوری با خاطراتت ، روزا و شبها رو بگذرونم
خاطره هامون از خاطرت رفت ، اما هنوزم دلتنگشون
من از این که دروغی شنیدم
به این حال و روزو و به این شک رسیدم
تو هم که اما انگار بهونت همین بود
گذشتی چه آسون چه آسون چه قدر زود
نگاه کن ببین حال من نا خوشه
جدایی چه آسون من رو میشکه
من رو میکشه خاطراتم باهات
کنارم نشسته یه سایه بجات…
زندگی روشو بر گردونده از منی که گیج و سرگردونم
منی که آرزوم بوده دنیا رو حتی یه لحظه به عقب برگردونم
انقده خواستم و نتونستم که خسته شدم و خواستنیام کم شد
خودمو کشتم از دنیام بهشت بسازم ولی نمیدونم چی شد که جهنم شد
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من, تیره و تاره
حالا یادگار من, بعـد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام, آخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود, واسه این نفس بریده
تعداد صفحات : 2