تو این بارون دلتنگی حواسم پیش چشماته
نفس در سینه گم کردم تنم محتاج دستاته
دلم غرق تمنا بود صدام با حسرت و خواهش
وجودم مست یک رویا نگام دنبال یک سازش
آخه جز تو، تو این دنیا نمیتونم بمونم من
تو این روزای دلتنگی پر از اشکه چشای من
پر از تکرار و تشویشم پر از روزای بعد از تو
پر از حس و غمی که بازنشوندی روی قلبم تو
دلم درگیر عشقت بودچرا رفتی تو از پیشم
بدون اینو که بعد از تومثه سنگ روی آتیشم
نفس در سینه گم کردم تنم محتاج دستاته
دلم غرق تمنا بود صدام با حسرت و خواهش
وجودم مست یک رویا نگام دنبال یک سازش
آخه جز تو، تو این دنیا نمیتونم بمونم من
تو این روزای دلتنگی پر از اشکه چشای من
پر از تکرار و تشویشم پر از روزای بعد از تو
پر از حس و غمی که بازنشوندی روی قلبم تو
دلم درگیر عشقت بودچرا رفتی تو از پیشم
بدون اینو که بعد از تومثه سنگ روی آتیشم